روزگی ۴۰
این روزها موجودي نازنين در منزلمان است که روزگاري پر رويا را به پدر و مادرش هديه کرده و من يک مادر چهل روزه ام که در سي سالگي به وادي عجيب مادر شدن قدم گذاشته. مادري که باور دارد که مادر بودن هم يک شغل محسوب مي شه، شغلي 24 ساعته و بدون مرخصي ...
مادر شدن باعث شده که اين روزها بيشتر خودم را بشناسم و با نقاط ضعف و قوت خود بيشتر آشنا بشم. در اين چند وقتي که از مادر شدنم مي گذرد فهميده ام که بي نظمي خانه و بي برنامگي به حدي مرا آزار مي ده که گاهي اوقات فکر مي کنم، من خيلي سخت گيرم! داشتن ذهني مملو از اطلاعات علمي نصفه و نيمه در باب بزرگ کردن فرزند و عادت به زندگي با نظم و ترتيب، مرا از لذت بردن تمام و کمال از فرزندم، محروم کرده. برای همین اين روزها سعي مي کنم بيشتر ازقبل، از لحظه لحظه زندگي با کارن لذت ببرم و هر کاري را که مربوط به پسرم رو با لذت انجام بدهم و به اين فکر کنم که چند صباح ديگر، در حسرت اين روزهاي شيرين خواهم بود. نخستين لبخند، نخستين کلمه، نخستين غلت، نخستين نشستن، نخستين سينه خيز رفتن و...
کارن جانم!
امروز چهلمین روزه که تو اومدی پیشمون...
از یک ماهگیت خیلی کند می گذشت مخصوصا برا یه مامان بی تجربه و دست تنها ولی دیگه حس می کنم روزا دارن تند تند میگذرن. حسابی چشمای با نمکت داره دل میبره وقتی مستقیم و نافذ تو چشمامون نگاه میکنی عاشقتم دلم میخواد بخورمت نه ببلعمت اینقدر خوردنی و بانمکی !! پسر مامان خیلی سحر خیزه و شب که میخوابه 2 تا 3 بار برای شیر بیدار میشه و حدود ساعت هفت از خواب بیدار میشه و حسابی سر حاله و دوست داره باهاش بازی کنیم. با اینکه حسابی کمبود خواب دارم ولی اون ساعت برام شیرین ترین لحظاته!
امروز کارن عزیز ما چهل روزشه و باید حمام چهلمین روزش رو با بابایی بکنه، پسرم قراره از امشب دیگه خوب بخوابی! نمیدونم عدد ۴۰ ، پسرم چه حکمتی داره که تو دنیای زیبای خداوند زیاد استفاده میشه. مثلا چله گرفتن واسه رسیدن به یه آرزو و اینو میدونم که تو از امروز یه مرحله از مراحل رشد روحی رو طی کردی و وارد یه مرحله دیگه شدی.
پسرم من و پدرت بهت تبریک می گیم ۴۰ روزگیتو! انشااله همیشه شاد و سالم باشی.